سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 ممتحنه - پایگاه عشق

اللهم عجل لولیک الفرج

پنج شنبه 85 دی 21 ساعت 1:43 عصر

ای آسمانی تر از یک دل شکسته دل مجنون را کدامین آدینه با ناز  نگاهت مجنون تر می کنی ؟ قصه غریبی است بی تو عبور کردن از دل جمعه ها ، من و ستاره ها یکشب در حضور خدا برای آمدنت خورشید را قربانی کردیم می دانم می آیی نذر کردم عطر تمام نرگسها را پیشکش نگاه خسته ات کنم و به شقایق های عالم بگویم دوستت دارم و انتظار ظهورت را می کشم  مهدی جان...

 

 

                                


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


نگاهی بر زندگی دیکتاتور سابق عراق

یکشنبه 85 دی 10 ساعت 8:52 صبح
صدام در 28 آوریل سال 1937 میلا‌دی در روستای العوجا در حومه تکریت " حدود 100 مایلی" بغداد متولد شد .

روستائیان محل زادگاه صدام در آن زمان در فقر مطلق به سر می بردند و آنها تنها راه پیشرفت خود را پیوستن به ارتش یافتند و از این رو بسیاری از فرماندهان ارتش , از حومه تکریت هستند.

عقب ماندگی منطقه تکریت به حدی است که پس از گذشت بیش از 3 دهه سرمایه گذاری و نوسازی در این منطقه , هنوز رسوم قبیلگی و خانوادگی بر مدنیت شهری تقدم دارد.

صدام قبل از تولد , پدرش را از دست داده بود و مادرش با عموی وی ازدواج کرد و به این ترتیب عموی صدام "حسن ابراهیم" تربیت او را به عهده گرفت.

بر خلا‌ف خانواده مادری , خانواده پدری صدام , در تنگدستی زندگی می کردند.

عموی صدام در روستای العوجا به دروغگویی و بدنامی مشهور بود.

صدام در سال 1955 در تکریت به مدرسه رفت و در 18 سالگی تحصیلا‌ت‌دبستان را تمام کرد, در سن 24 سالگی "1961" مدرک دیپلم را اخذ کرد و در سالهای میانی دهه هفتاد میلا‌دی تحصیلا‌ت خود را در رشته حقوق و در سطح فوق لیسانس به پایان رساند.

وی در سن 20 سالگی وارد شاخه جوانان حزب بعث شد , در سال 1958 به علت حضور در دعوای خانوادگی که به قتل یکی از اعضای خانواده‌اش منجر شدبه 6 ماه حبس محکوم شد.

در سن 22 سالگی صدام عضو کمیته 10 نفره چریکهای حزب بعث شد که ماموریت ترور نافرجام عبدالکریم قاسم را داشت و در جریان این ترور صدام به صورت ناخواسته مورد اصابت گلوله از سوی همرزمان خود قرارگرفت و با استفاده از اسب فرار کرد و پس از شنا در رود دجله وارد سوریه شد.

در سوریه با میشل عفلق نظریه پرداز حزب بعث آشنا و شیفته او شد, در فوریه 1960 پس از 3 ماه اقامت در سوریه به قاهره رفت و در آن جا به شاخه مصری حزب بعث پیوست و پله‌های ترقی را به سرعت در این حزب پیمود.

در سال 1964 به حمایت میشل عفلق و حسن‌البکر , مسئول سازمان نظامی حزب شد و در این منصب مسئول اجرای 2 طرح ترور رئیس جمهور و غارت کاخ وی و سرنگونی هواپیمای عارف شد.

طرح نخست با برکناری افسر گارد ریاست جمهوری که قرار بود صدام را وارد کاخ کند شکست خورد و طرح دوم نیز توسط خلبانان لو رفت و در نتیجه عارف دستور سرکوب اعضای حزب بعث را صادر کرد و صدام بار دیگر فراری شد.

در اکتبر 1964 مخفی گاه وی کشف شد که پس از تیراندازیهای متقابل‌, سرانجام با تمام شدن مهمات , صدام دستگیر و زندانی شد اما با کمک همدست سابق خود یعنی "شیخ لی" از زندان فرار کرد.

پس از روی کار آمدن کمونیستهای بعثی در سوریه و زندانی شدن میشل‌عفلق و البیطار, صدام کنگره فوق العاده حزب بعث "شاخه عراق" را تشکیل داد.

نتیجه این کنگره انشعاب حزب بعث عراق از حزب بعث سوریه بود , در مقابله با اقدام چپ گرایانه حزب سوری‌, صدام زمینه را برای تصفیه حزب از عناصر چپ فراهم کرد.

با پیروزی انقلا‌ب ,1968 صدام در کادر رهبری عراق قرار گرفت‌, در 28 ژوئیه 1979 صدام با اعلا‌م خبر کشف توطئه بر ضد حکومت بعثی‌, تصفیه‌دیگری را در حزب بعث آغاز کرد که نتیجه آن اعدام پنج نفر از کادر رهبری شورای انقلا‌ب و وزیران 30 , نفر از اعضای کنگره حزب و 82 افسر با درجه های بالای حزبی بود.

یکی از نتایج این تصفیه شخصی شدن قدرت به جای حزب بعث بود , پس از رسیدن به ریاست جمهوری‌, صدام دبیر کلی حزب‌, رئیس ستاد ارتش , رئیس شورای فرماندهی انقلا‌ب و از 1991 پست نخست وزیری را بر عهده گرفت .
                               

نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


عیدتون مبارک

یکشنبه 85 دی 10 ساعت 8:46 صبح

سلام بچه ها نمی خواستم بیام ولی گفتم حیفه منم تو این جشن سهیم نباشم

هم عیدتون مبارک هم به درک واصل شدن صدام البته به حرف این جماعت اعتباری نیست ولی ان شاءالله که راسته

         

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


کربلا قبله دلهاست خدا می داند

پنج شنبه 85 دی 7 ساعت 12:27 عصر

مردمان رفتند نا گه دل گرفت  قبر کن سنگ لحد را گل گرفت

خسته بودم هیچ کس یارم نشد  زان میان یک تن خریدارم نشد

     هر که آمد بیش حرفی  راند و رفت  سوره ی حمدی برایم خواند و رفت

نه شفیقی نه رفیقی  نه کسی ترس بود و وحشت و دلواپسی

آمدند در راه در دم دو ملک  تیره شد در پیش چشمانم فلک

یک ملک گفتا بگو نام تو چیست ؟ آن یکی فریاد زد رب تو کیست؟

                                               ای گنهکار سیه دل بد صفت !  نام اربابان خود یک یک ببر

دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود دست و پایم بسته در زنجیر بود

نا امید از هر کجا و دل فکار  می کشیدندم به خفت سوی نار

ناگهان الطاف حق آغاز شد   از جنان در های رحمت باز شد

مردی آمد از تبار آسمان  نور پیشانیش فوق کهکشان

بر سرش دستار سبزی بسته بود  بر دلم مهرش عجب بنشسته بود

با قدوم آن نگار مه جبین  از جلال حضرت  عشق آفرین

دو ملک سر را به زیر انداختند  بال خود را فرش راهش ساختند

غرق حیرت داشتند این زمزمه آمدی اینجا حسین فاطمه ؟

صاحب روز قیامت آمده گوئیا بهر شفاعت آمده

سوی من آمد مرا شرمنده کرد مهربانانه  به رویم خنده کرد

گفت آزادش کنید این بنده را خانه آبادش کنید این بنده را

این که می بینید در شور است و شین ذکر لالاییش بوده یا حسین

                                                 او که اینجا این چنین تنها شده کام او با تربت من وا شده

مادرش او را به عشقم زاده است  گریه کرده بعد شیرش داده است

سینه چاک آل زهرا بوده است  چای ریز مجلس ما بوده است

اسم من راز و نیازش بوده است  خاک من مهر نمازش بوده است

پرچم من را به دوشش می کشید  پا برهنه در عزایم می دوید

اقتدا بر خواهرم زینب نمود گاه می شد صورتش بهرم کبود

او که در بین شما گردیده بد جسم و جانش بوی روضه می دهد

حرمت من را به دنیا پاس داشت  ارتباطی تنگ با عباس داشت

                                                   روز تاسوعا به تن کرده کفن نذر عباسم شده سقای من

گریه کرده چون برای اکبرم با خود او را نزد زهرا میبرم

هر چه باشد او برایم بنده است اوبسوزد صاحبش شرمنده است

در مرامم نیست او تنها شود  باعث خوشحالی اعدا شود

در قیامت عطر و بویش می دهم پیش مردم آبرویش می دهم

باز بالاتر به روز سر نوشت می شود همسایه ی من در بهشت

سلام خیلی دوست داشتم برای عرفه بنویسم ولی این یه ماهه اصلا وقت ندارم فکر نمی کنم تا  20 -25 دی چیزی بنویسم این شعرو از یه بنده خدایی گرفتم دیدم خوشگله براتون گذاشتم رفتید عرفه التماس دعا 

یا علی مدد

 

 

 کربلا قبله ی دلهاست خدا می داند   دیدنش آرزوی ماست خدا می داند

اولین مستمع مجلس پر فیض حسین  مادرش حضرت زهراست خدا میداند

 

 

 

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


این جمعه هم گذشت و نیامد نگار من

جمعه 85 دی 1 ساعت 10:20 صبح

        

 

 

       بسم رب المهدی (عج)

صبح جمعه کوچمونو آب و جارو کرده بودم 

  از غریبی و حقیری به خدا رو کرده بودم

 تا غروب روز جمعه پشت خونمون نشستم

 آخه من چشم انتظار پسر فاطمه هستم

  پشت در غروب جمعه که همه چشم انتظارند

  می شینم تا که یه روزی واسه من خبر بیارند

  خبر اون کسی که دلم گداشه

 همونی که ذولفقار حیدری رو شونه هاشه

 او که ذکر سبز لبهاش یا امیر المومنینه

  اونکه ابرو هاش شبیه پسر ام البنینه

 آبروی عالمینه  وارث بدرو حنینه

نقش رو پیشونی بندش یا ابولفضل یا حسینه

  فاطمی ترین مردم به روی زمینه این مرد

 به خدا تو علویها  علوی ترینه این مرد

ان شاءالله  یه روز میادو ما میشیم پا به رکابش

 او سوار ذوالجناح و ما گوار تب و تابش

 ان شاء الله میاد میگیره رو شونه یه پرچم سرخ

  از برای انتقام گروه محرم سرخ

میاد ومیریم مدینه کنار گنبد خضراء

‌ میشینیم کنار قبر مادرش حضرت زهرا

 او ائمه بقیع رو از غریبی در میاره

 روی اون قبرای خاکی گنبد طلا می زاره 

میاد و میریم به سوی آقای نجف ان شا ءالله

  می شینیم کنار ایوون طلای نجف  می خونه

 برای چشمم روضه ی دست ابو الفضل

میاد و مثل ابوالفضل تو عالم رجز می خونه

 قاتل های مادرشو در میاره می سوزونه

یا علی مدد

 

 

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


آجرک الله مولا

چهارشنبه 85 آذر 29 ساعت 9:24 عصر

چند سخن از جواد الائمه (ع) :

همنشینی با بدان: از همنشینی با انسان بد بپرهیز که او همانند شمشیر بدون غلاف است؛ منظره‌اش نیکو و زیبا، ولی اثر و نتیجه‌اش زشت و نازیباست.

 

خیانت: برای اثبات خیانت شخص، همین کافی است که او امین اشخاص خیانتکار باشد.

 

حرکت به سوی خدا: حرکت کردن به سوی خداوند با دل، شخص را بهتر، سریعتر و مطمئن‌تر به خداوند می رساند، نسبت به اطاعت و عبادتش با سایر اعضاء و جوارح.

 

اطـاعــت از هــوای نـفـس: هر کس از هوای خویش اطاعت کند، آرزوی دشمن خویش را بر آورده کرده است.

 

 

 

اعتماد به خداوند: اعتماد به خداوند متعال، بهای هر چیز گرانبها و نردبانی برای رسیدن به هر چیز بلند مرتبه ای است.

 

 

برای آشنایی با ابعاد دیگر زندگی حضرت به آدرس زیر مراجعه کنید خیلی جالب و مفیده :

 

 

http://www.imamjawad.net/htm/far/imamjawad/index.asp

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


شهادت اما م جواد (ع) تسلیت باد

چهارشنبه 85 آذر 29 ساعت 9:12 عصر


 

 

 

نام: محمد.
کنیه: ابو جعفر ثانى.
القاب: تقى، جواد، مرتضى منتجب، مختار، قانع و عالِم.
منصب: معصوم یازدهم و امام نهم شیعیان.
تاریخ ولادت: نوزدهم ماه مبارک رمضان سال 195 هجرى.
همچنین هفدهم و پانزدهم ماه رمضان نیز نقل شده است؛ اما مشهور بین شیعیان، دهم رجب سال 195 هجرى مى‏باشد. در دعاى ناحیه مقدسه نیز آمده است: «اللَّهُمَّ اِنّى‏ اَسْئَلُکَ بِالْمَوْلُودَیْنِ فى‏ رَجَبٍ، مُحَمَّدِ بْنِ عَلىٍّ الثَّانى وَابْنِهِ عَلىِّ بْنِ مُحَمَّدٍ المُنْتَجَبِ»
(1)
.
محل تولد: مدینه مشرفه، در سرزمین حجاز (عربستان سعودى کنونى).
نسب پدرى: امام رضا، على بن موسى بن جعفر بن محمدبن على بن حسین بن على بن ابى‏طالب(ع).
نام مادر: سبیکه، یا سکینه مرسیه و یا درّه که حضرت رضا(ع) او را خیزران نامید.
وى از اهالى «نوبه» و از خاندان ماریه قبطیه، مادر ابراهیم، پسر پیامبر اکرم (ص) و از زنان بزرگوار زمان خویش بود.
مدت امامت: از زمان شهادت امام رضا (ع)، در آخر ماه صفر سال 203 هجرى تا ذى قعده سال 220 هجرى، به مدت شانزده سال و نه ماه.
تاریخ و سبب شهادت: آخر ذى قعده سال 220 هجرى، در سن 25 سالگى، به وسیله زهرى که همسرش، ام الفضل، دختر مأمون به تحریک برادرش، جعفر بن مأمون و عمویش، معتصم عباسى، به آن حضرت خورانید.
محل دفن: مقابر قریش بغداد، در جوار قبر شریف جدش، امام موسى کاظم(ع) که هم اکنون به کاظمین معروف است.
همسران: 1. سمانه مغربیه. 2. ام الفضل، دختر مأمون. 3. زنى از خاندان عمّار یاسر.
فرزندان: 1. ابوالحسن امام على النّقى (ع). 2. ابو احمد موسى مبرقع. 3. ابو احمد حسین. 4. ابو موسى عمران. 5. فاطمه. 6. خدیجه. 7. ام کلثوم. 8. حکیمه.
همچنین گفته شده که زینب، ام محمد، میمونه و امامه نیز از فرزندان آن حضرت بوده‏اند.

اصحاب

1. ابو جعفر، احمد بن محمد بن ابى نصر، معروف به بزنطى کوفى.
2. ابومحمد، فضل بن شاذان بن خلیل ازدى نیشابورى.
3. ابو تمّام، حبیب بن اوس طایى.
4. ابوالحسن، على بن مهزیار اهوازى.
5. ابو احمد، محمد بن ابى عمیر.
6. محمد بن سنان زاهرى.
7. على بن عاصم کوفى.
8. على بن جعفر الصادق (ع).
9. اسماعیل بن موسى کاظم (ع).
10. ابراهیم بن محمد همدانى.
اصحاب و یاران امام جواد(ع) بیش از تعدادى است که در این جا به آنان اشاره شد. در برخى منابع اسلامى نام بیش از 270 نفر به عنوان اصحاب آن حضرت آورده شده است.

زمامداران معاصر

1. مأمون (218-196 ق.).
2. معتصم (227-218 ق.).
پس از شهادت امام رضا (ع) مأمون با امام محمدتقى (ع) رفتار نیکویى را در پیش گرفت و دخترش، ام الفضل را به عقد آن حضرت درآورد و آن حضرت را بر همه اطرافیان خویش اعم از عباسیان و علویان ترجیح وبرترى داد؛ اما معتصم عباسى با این که در ظاهر با آن حضرت، با اکرام و اعزاز رفتار مى‏کرد، ولى در واقع دشمنى آن حضرت و آل على (ع) را در سینه داشت و در صدد تحقیر و نابودى آنان بر مى‏آمد.

رویدادهاى مهم

1. عزیمت امام رضا (ع)، پدر بزرگوار امام جواد (ع)، از مدینه به خراسان به اجبار مأمون عباسى، در سال 200 هجرى.
2. شهادت امام رضا (ع)، در خراسان، به دست مأمون عباس در سال 203 هجرى.
3. فراخوانى امام محمد تقى (ع) به بغداد، توسط مأمون عباسى.
4. تزویج ام الفضل، دختر مأمون به امام محمد تقى (ع)، توسط مأمون و اظهار نگرانىِ عباسیان از این مسأله.
5. بازگشت امام جواد (ع) از بغداد (پایتخت عباسیان) به حجاز به بهانه انجام مراسم حجّ بیت اللّه الحرام.
6. وفات مأمون عباسى، در سال 218هجرى.
7. به خلافت رسیدن معتصم عباسى پس از وفات مأمون.
8. فراخوانىِ مجدد امام محمدتقى (ع) به بغداد، از سوى معتصم عباسى، در اوائل سال 220 هجرى.
9. توطئه‏هاى معتصم عباسى، ام الفضل و جعفر بن مأمون علیه امام جواد (ع).
10. مسموم شدن امام جواد (ع)، توسط همسرش، ام الفضل و به شهادت رسیدن آن حضرت، در اواخر سال 220 هجرى.

داستان‏ها

1. تواضع على بن جعفر (ع) در برابر امام جواد (ع)

روزى امام محمد تقى (ع) بر عموى پدرش، على بن جعفر الصادق (ع) وارد گردید. على بن جعفر، که در کهولت سن بود، به احترام آن حضرت از جاى خود برخاست و وى را به حدى تکریم و تعظیم نمود که سرزنش اطرافیان را برانگیخت و به او خُرده گرفتند که تو عموى پدرش و بزرگ خاندان آل امام جعفر صادق (ع) هستى، چگونه با این کهولت سن، براى این نوجوان تواضع مى‏کنى؟ على بن جعفر در کمال متانت، دست به محاسن خویش کشید و گفت: اگر خداوند منان این محاسن سفید مرا براى امامت لایق ندانست، من آن را سزاوار آتش جهنم مى‏دانم اگر به امامت ولىّ زمان خود، حضرت امام محمد تقى (ع) اقرار نکنم‏(2).
على بن جعفر که رحمت حق بر روانش باد، با این گفتار و کردار خود، به اطرافیان خویش و تمام مسلمانان در اعصار بعد، درس امام‏شناسى آموخت.

2. رفتار مأمون عباسى با امام جواد (ع)

پس از آن که امام رضا (ع) توسط مأمون، در سفر خراسان به شهادت رسید، اعتماد علویان و شیعیان از مأمون سلب گشته و به وى بدگمان شدند. در نتیجه، در هر فرصت مناسب، توطئه‏ها و جنایت‏هاى او را افشا مى‏کردند.
از سوى دیگر، مأمون براى تبرئه خویش از این جنایت بزرگ، همچنان در ظاهر با آل ابى‏طالب (ع) رفاقت و مدارا مى‏کرد و به آنان احترام مى‏گذاشت و در این میان، بیش از همه، امام جواد، فرزند گرانقدر امام رضا (ع) را تکریم مى‏نمود. وى پس از بازگشت از خراسان به بغداد، امام جواد (ع) را با اعزاز و اکرام به بغداد فراخواند تا از ایشان دلجویى کرده و سوءظن شیعیان به خویش را برطرف سازد.
امام جواد (ع) پس از مدتى وارد بغداد شد. مأمون پیش از آن که آن حضرت را ملاقات کند، روزى به همراه تعدادى از نزدیکان و محافظان به قصد شکار از قصر خارج شد و پیش از خروج از شهر، در یکى از کوچه‏ها به گروهى از کودکان رسید که مشغول بازى بودند. کودکان با دیدن مأمون و همراهان وى همگى گریختند و پراکنده شدند. در میان آنان نوجوانى بود نه ساله (یا هفت ساله) که از ابهّت مأمون نترسید و همان جا ایستاد. مأمون از متانت و مهابت او به شگفت آمد و از وى پرسید: چرا مانند سایر کودکان از سر راه ما کنار نرفتى و از جاى خویش حرکت نکردى؟
کودک شجاع پاسخ داد: اى خلیفه! راه عبور و مرور تنگ نبود تا آن را بر تو گشاده و باز نمایم، مرتکب جرم و خطایى نشدم تا بگریزم، و گمان نمى‏کنم کسى را بى‏جرم و خطا عقوبت کنى. مأمون از بیان شیوا و متانت و وقار آن کودک، متعجب شد و پرسید: نام تو چیست؟ کودک پاسخ داد: محمد. مأمون پرسید: فرزند کیستى؟ او پاسخ داد: فرزند على بن موسى الرضا (ع).
مأمون همین که نام مبارک امام رضا (ع) را شنید و به یاد جنایت خویش و شهید نمودن آن حضرت افتاد منفعل شد و به تمجید امام رضا (ع) و درود و رحمت فرستادن بر آن حضرت پرداخت، سپس به دنبال شکار رفت. چون به بیابان رسید، نظرش به درّاجى افتاد و باز شکارى خویش را براى صید آن به پرواز در آورد. بازِ شکارى مدتى در هوا ناپدید شد و پس از مدتى برگشت؛ اما به جاى درّاج، ماهى کوچکى در منقارش بودکه هنوز رمقى در تن داشت. مأمون از دیدن این وضع در شگفت ماند و ماهى را از منقار باز شکارى گرفت و کار شکار را رها کرد و به شهر بازگشت. در راه دوباره به همان محلى رسید که قبلاً با امام جواد (ع) در آن جا ملاقات کرده بود. کودکان مشغول بازى بودند و با دیدن مأمون و سواران همراه او پراکنده شدند، مگر امام جواد (ع) که به مانند سروِ سرافراز بر جاى خویش ثابت ماند.
مأمون هنگامى که به امام جواد (ع) رسید، از ایشان پرسید: اى محمد! بگو در کف دستم چه چیز دارم؟ امام جواد (ع) فرمود: خداوند منان دریاهایى را در کره زمین آفرید که ابر از آنها بلند مى‏شود و به آسمان مى‏رود و به همراه ابر، ماهى‏هاى ریز نیز به بالا مى‏روند و بازهاى شکارىِ پادشاهان، آنها را شکار مى‏کنندو پادشاهان، آنها را در کف دست خویش پنهان کرده و سلاله نبوّت را با آن، آزمایش و امتحان مى‏کنند.
(3)
امام جواد (ع) با این سخنان، بر شگفتى مأمون افزود و او را وادار کرد که در برابر آن حضرت تواضع نموده و ایشان را اکرام و احترام کند. او تا زنده بود امام جواد (ع) را عزیز و محترم مى‏شمرد و سعایت بدخواهان در مورد آن حضرت را نادیده مى‏گرفت و به آن ترتیب اثر نمى‏داد. او دختر خویش، ام الفضل را به همسرى آن حضرت درآورد؛ اما پس از مأمون، معتصم عباسى به خلافت رسید و ام الفضل را وادار به کشتن امام جواد (ع) نمود. سرانجام، امام جواد (ع) به مانند عموى نیاکانش، امام حسن مجتبى (ع)، به دست همسر خود به شهادت رسید.

کلمات شریفه

1. قالَ الْجَوادُ (ع): عِزُّ الْمُؤمِنِ غِناهُ عَنِ النَّاسِ.(4)
عزّت مؤمن در بى‏نیازى او از مردم است.
2. قالَ (ع): لاتَکُنْ وَلِیّاً لِلَّهِ فِى الْعَلانِیَةِ وَعَدُوّاً لَهُ فِى السِّرِ.
(5)
دوست خدا در آشکار و دشمن او در پنهان مباش.
3. قالَ (ع): مَنِ اسْتَفادَ اَخاً فِى اللَّهِ فَقَدِ اسْتَفادَ بَیْتاً فِى الْجَنَّةِ.
(6)
کسى که براى رضاى خداوند، برادر دینى‏اش را استفاده رساند، خانه‏اى را در بهشت به استفاده خواهد برد.
4. قالَ (ع):اِیَّاکَ وَمُصاحَبَةِ الشَّریرِ فَاِنَّهُ کَالسَّیْفِ الْمَسْلُولِ یَحْسُنُ مَنْظَرُهُ وَیَقْبَحُ آثارُهُ.
(7)
از رفاقت با آدم بد بپرهیز؛ چه این که او به مانند شمشیر کشیده‏اى است که منظرش نیکو و آثارش زشت است.
5. قالَ (ع):اَلْمُؤْمِنُ یَحْتاجُ اِلى‏ ثَلاثِ خِصالٍ: تَوْفیقٍ مِنَ اللَّه، وَواعِظٍ مِن نَفْسِهِ، وَقَبُولٍ مِمَّنْ یَنْصَحُهُ‏
(8)
هر مؤمنى به سه خصلت نیازمند است: توفیق الهى، واعظى از نفس او که پیوسته او را موعظه کند، و قبول کند از آن که او را نصیحت کند.


 


 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


<   <<   6   7   8   9      >

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن