: منوی اصلی :
: درباره خودم :
: پیوندهای روزانه :
: سرزمین عشق :
: همراهان :
: لوگوی همراهان :
: پیش نوشته ها :
: مداحی; وبلاگ :
: جستجو در وبلاگ :
نامه ای از شهید سید مرتضی آوینی (قبل از شهادت) به شهیدرضا مرادی
رضا جان ؛ ای مهر درخشان خاطرات من
هرگز تو را از یاد نمی برم ؛ تو را و آن حفره ی زیبای گلوله را که دری از بهشت بر گونه راستت گشوده بود و آن شب را که شب آخر تو بود و من نمیدانستم ؛ زیرا آن رگبار آتش ؛ کنار آن کاتیوشای آتش گرفته گیج که دیگر دوست و دشمن را از هم تشخیص نمیداد . می پنداشتم که کره زمین به آسمان دیگری کوچ کرده است . آسمان همان آسمان بود و زمین همان زمین ؛ اما(من) نه این (من) بودم که اکنون از سرمای شهر و از عمق دره های یخ بسته قلبهای مرده ؛ به تو پناه آورده ام .
من نه این من بودم که به تو پناه آورده ام ... آیا دیگر اذان صبح ، شب را نخواهد شکافت و طلعت ستاره ی سحری بر افق شهر ، نخواهد درخشید؟!
رضا جان ! چه خوب است که خفاشها دستشان به آسمان نمیرسد ؛ اگرنه تو را و دیگر ستاره های کهکشان راه مکه را میچیدند و چلچراغهای قصر های بهشتی را میشکستند .
چه خوب است که آنها نمیتوانند تابلوهای کوچه ها و خیابانها را بکنند و راهیان کربلا را به دیار گمگشتگان فراموشی تبعید کنند اگرنه میکردند.
رضا جان! کوچه دیگر تو را به یاد ندارد ، اما میداند که چیزی را فراموش کرده است .خیابان حتی به خاطر نمی آورد که چیزی را فراموش کرده باشد و شهر در عمق غفلت و وهم زمستانی خویش را به نمایش گذاشته است .
جنگ را دوران غمباری میخوانند که گذشته و یادگاران جنگ را ثمرات یک نسل تلف شده می پندارند و مقصودشان از آن تلف شده من تو هستیم رضا جان ! و همه آن بسیجیان عاشقی که ملازم رکاب آل کساء در سفر معراج بوده اند . من که نه!
«تو) رضا جان! «تو» و «حاج همت» و «کریمی» و «دستواره» و «علیرضا نوری» و «حسین خرازی» و «عاصمی» و ... و همه آن یکصد هزار ستاره کهکشان را مکه . در نظر آنان این عشق و دلباختگی کربلایی «خشونت» می نماید و آن جذبه های شهوانی سخیف «عشق» و میگویند که این عشق باید جایگزین آن خشونت شود !! آنکه با عقل کج افتاده خویش می اندیشد از کجا بداند عشق کربلا چیست؟و آن آزادی و استقلال که ما در پی آنیم چگونه محقق می شود ؟ باید هم کربلا را آرمان تحقق نیافته بنامند .
و مقصودشان از آن دوران و عاشق و عارف ترین عارفان تجدید میشود و از آن عهد است که (شقایق) سرخی میگیرد و (یاس) سپیدی . آسمان رفعت میگیرد و زمین وسعت ...
رضا جان! آنها که چشم باطن ندارند تا تحقق آرمانها را در تو ببینند و تو در آن لا زمان و لامکان در بالاترین معراج حیات طیبه اخروی عند الرب و مرزوق به نهمات خدایی و ما را در این میقات (احد الحسنیین) شکست یا پیروزی چه تفاوتی میکند آنجا که ما عمل به تکلیف کرده ایم / آنها چه میدانند رضا جان ؟! چه جنگ باشد و چه جنگ نباشد راه من و تو از کربلا می گذرد باب جهاداصغرر که بسته شد باب جهاد اکبر که بسته نیست ! بگذار کرمها در باتلاقهای پاییزی خوب پرورده شوند و زمین و آسمان خود را در همان لجن زار متعفن بجویند...
رضا جان! هر گاه در قرآن در وصف بهشت می خواندم که «لا تَسمَع فیها لاغیه» و یا «لا یَسمَعون فیها لَغواً و لا تأثیماً » در شگفت می آمدم که مگر هرزه شنیدن و زخم زبان چه دردی دارد که بهشت را اینچنین ستوده اند:جایی که در آن لغو و تاثیم به گوش نمیرسد حال در میابم رضا جان ! ای شمس آسمان آبی دل من ! کاش مرا نیز در منظومه ی خویش می پذیرفتی و میکشاندی و با خود میبردی...
نوشته شده توسط : ممتحنه