سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 ممتحنه - پایگاه عشق

میثاق با شهدا ...

دوشنبه 86 بهمن 8 ساعت 11:53 صبح

سلام

با عرض معذرت  از تاخیر چند روزه ، این چند روزه درگیر مراسم تشییع شهدای دانشگاه بودیم

جاتون خالی  مجلس با صفایی بود  شب وداع تا صبح کنارشون بودیم ، شبی با شهدا ...

 شبی با شهدا ...

ولی حیف

حداقل برای شهدای کهف 40 شب  زیارت عاشورا کنارشون  بودیم

اما اینا چون بچه ها امتحان داشتند خیلی غریبند

متاسفانه  حراست دانشگاه هم از ورود  مردم عادی ممانعت میکنه و این کار با سختی انجام میشه

 خلاصه خیلی غریب و با صفاست ...

در حیاط دانشگاه

 

 

 

                                                           میثاق با شهدا

من کجا و تو کجا که شنیدم قطرات خونت با خاکهای شلمچه یا طلائیه یا شاید با آب های اروند  همراه شد تا من را که بعد از سالها به یاد تو افتاده ام هشدار دهد و کسی از درونم فریاد بزند که:

های ! میدانی فاصله خونی که در رگ توست با آن قطرات خون چیست ؟

من کجا و تو کجا؟ که شنیدم چه قدر راحت چشمت را به زرق و برق چراغهای شهر بستی ! چراغهای چشمک زنی که که مردمش را از نگاه به آسمان باز می داشت و تو اما دنبال ستاره ها بودی و همین شد که خودت هم یکی از ستاره های آسمان شدی

من کجا و تو کجا که شاید در یک لحظه ملکوتی به قشنگی تمام عمر آدم ها کوله بار گناهانت را زمین گذاشتی و قنوت گرفتی ، سجده کردی ،  سجده شکر یا توبه نمی دانم ، هرچه بود در یک لحظه عهدی بستی و تمام شد و همه چیز از همین یک لحظه شروع می شود ، لحظاتی که شاید یک چشم بر هم زدن بیشتر طول نکشد ، اما چشمه ای در قلب آدم ها می جوشانند که سعادت عمری را رقم می زند ، لحظه ای که میثاق می بندی همان باشی که او می خواهد .

وقتی بر خاکی که روی آن افتاده بودی قدم می زدم ، با تو پیمان بستم ، کوله بار گناهانم را همانجا روی زمین بگذارم و همان میثاقی را ببندم که تو با خدا بستی .

هنوز کلام پیر جماران را از یاد نبرده ام که گفت جنگ تمام نشده است، جنگ ما جنگ حق و باطل است و تا پایان تاریخ ادامه خواهد داشت و من هر روز در کشاکش زندگی معنای این کلامش را در میابم ، در جنگی که هنوز تمام نشده است با مسئولیتی شاید هزاران بار سنگینتر .

گاهی که بار سنگین این مسئولیت را بر دوشم احساس می کنم دلم برای آسمان تنگ می شود .

و تو می دانی که در این زرق و برق شهرها پیمودن راه آسمان  چقدر سخت است . همراهیم کن

... تا شاید من هم به آسمانی ها  بپیوندم .

... تا شاید من هم یکی از آنهایی باشم که امام عصر (عج) برای خودش انتخاب می کند .

... تا شاید من هم مثل تو پرواز کنم .

 

                        اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک و بین یدی ولیک

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


گفتگو با معشوق

شنبه 86 دی 22 ساعت 12:23 عصر

سلام با عنایت خداوند و لطف مدیر وبلاگ شهید عبدی بنده از این پس در آنجا هم سعادت نویسندگی دارم منون میشم یه سر بزنید اینم یه مطلب خوشگل :

من اعتقاد دارم که خدای بزرگ انسان را به اندازه ی درد و رنجی که در راه خدا تحمل کرده است  پاداش میدهد  و ارزش هر انسان به اندازه ی درد و رنجی است که در این راه تحمل کرده است و میبینم مردان خدا بیش از هرکس  در زندگی خود گرفتار بلا و رنج و درد شده اند علی بزرگ را بنگرید که خدای درد است حسین را نظاره کنید که در دریایی از درد و شکنجه فرو رفته است که نظیر آن در عالم دیده نشده است و زینب کبری را ببینید که با درد و رنج انس گرفته است درد دل آدمی را بیدار میکند روح را صفا میدهد غرور و خودخواهی را نابود میکند نخوت و فراموشی را از بین میبرد انسان را متوجه وجود خود میکند . 

بخشی از دستنوشته های شهید چمران در گفتگو با معشوق خویش

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


                                        

2 مطلب مهم :‏

بسم الله !

1- حال که خداوند اراده فرموده تا پهنه ی دیگری از زمین میزبان شهدای راهش باشد

حیف است نام ما نیز در خیل همراهان نباشد .... وعده ی دیدار ما : پنج شنبه 27 دی ماه مصادف با هشتم محرم الحرام

ساعت 10 صبح مسجد داشنگاه شهید بهشتی 

تشییع 5 شهید گمنام از کهف الشهدای ولنجک تا مسجد دانشگاه

در ضمن مراسم شب وداع با یاران نیز چهارشنبه شب از ساعت 20 در مسجد دانشگاه  برقرار است

منتظر حضور سبزتان هستیم به دیگر بنده های دلتنگ شهادت و عاشق ولایت نیز خبر دهید تا حضور پر شور تر باشد

 

2- مراسم عزاداری حضرت سید الشهدا (ع) در جوار شهدای آرمیده در کهف الشهداء 

موعد : 19 دی ماه الی 1 بهمن 86 از ساعت 15

ولنجک ، بلوار دانشجو ، البرز دوم ، ابتدای جاده ی کهف الشهداء

سال اولشونه مقدور بود حتما بیاید  التماس دعا یا زهرا(س)

                                                        شهادت شهادت همه ی آرزومه !

نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


فقط شهادت !

چهارشنبه 86 دی 19 ساعت 7:57 صبح

                                                                

وصیت نامه ی شهید کاظمی به بهانه سالگرد عروج آسمانیشان :

الله اکبر اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهد ان علیاً ولی الله

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم. ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بنده‌ی خوب نبود،... دیگر...

حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم، انشاء الله تعالی.

منزل ظهر جمعه 6/4/82

 بــه پایان آمد این دفتر                  حکایت همچنان باقی است

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


زمستان در کهف الشهدا

یکشنبه 86 دی 16 ساعت 7:49 صبح

سلام شنبه صبح داشتم از کنار جاده کهف رد میشدم دیدم یه عالمه آدم تو جادند گفتم بابا دم این امت گرم تو این یخ بندون و برف شدید هم هوای شهدا رو دارند  یه ذره که نزدیکتر شدم و دقت کردم دیدم بعلهههههههههه حدود 30-40 تا خواهر برادر دینی جاده کهف رو کردند پیست اسکی و از کنار شهدا تا پایین جاده با تیوپ سر میخورند

مغزم سوت کشید .... باورم نمیشد میدونستم خیلیا خبر ندارند اینا اینجاند ولی نه پس اون کهف الشهدا به اون بزرگی که تو مسیر نوشته چیه یعنی ندیدن؟ و خیلیا هم از وجود شهدا ناراحتند ولی فکر نمیکردم بی شرمی رو به این حد برسونند که کنار شهدا به کاراشون بپردازند آخه تو این مدت چون برف خیلی بود نمیشد رفت بالا و بچه های خودی کمتر سر زدند که نتیجش همین شد

رسیدم خونه تماس گرفتم و به بچه ها خبر دادم چند ساعت بعد خبر رسید که خدا رو شکر بچه ها همه  ی اونا رو جمع کردند و جلوی خیابون منتهی به کهف گیت (ایست بازرسی )گذاشتن خلاصه سرتونو درد نیارم بعد این قضایا با اینکه مسیر شیشه شده بود با یه سری از دوستان جمعه صبح دل زدیم به دریا و رفتیم کهف این چند تا عکسم سهم شما از این زیارت.

میخواستم عکسای شب یلدا رو هم بزارم دیدم دیگه گذشته ببینید نظر بدید

دعا یادتون نره

یا زهرا(س)

(برای دیدن اندازه واقعی عکسها رو سیو کنید و بعد ببینید .)

                         

 

 

                            

                           

                          

 

                        

                          

 

                           

 

مراد عشق کشف راز میکرد **** که مجنون چون به لیلی ناز میکرد

به خاک پای لیلا غبطه میخورد ****بدین سان تا افقق پرواز میکرد

به گردون طوف تیغ عشق میداد **** به مرگش زندگی آغاز میکرد

دو لب می بست و از چشمان معشوق**** به چشمش بوسه ها احراز میکرد

به بزم عشق کامش را چو میبست **** به عود عشق سوزش ساز میکرد

در دل را به روی غیر می بست **** در باغ شهادت باز میکرد ...

                                                          از اشعار مرحوم ابوالفضل سپهر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


من عرف نفسه ...

پنج شنبه 86 آذر 29 ساعت 7:15 صبح

سلام امروز عرفه است

میخواستم کلی بنویسم ولی نمیدونم چرا نمیشه امروز روزیه که بد بخت بیچاره هایی مثل من که نتونستند خودشونو تو شبای قدر پاک کنند یه بار دیگه به درگاه اون خالق مهربون میرند،باشد که به واسطه ی خوبایی که امروز تو صحرای عرفاتند یه نگاهی هم به ما بکنه و پاکِ پاک شیم گفتم بهتره حرف نزنمو این مطلب خوشگلو بزارم من که خیلی لذت بردم

دعا یادتون نره رفقا

اگه دلتون شکست دعایی به حال این بنده حقیر هم بکنید

یا زهرا (س)

گفتم: چقدر احساس تنهایی می‌کنم 

گفتی: فانی قریب

    .:: من که نزدیکم (بقره/186) ::.

گفتم: تو همیشه نزدیکی؛ من دورم... کاش می‌شد بهت نزدیک شم 

گفتی: و اذکر ربک فی نفسک تضرعا و خیفة و دون الجهر من القول بالغدو و الأصال

    .:: هر صبح و عصر، پروردگارت رو پیش خودت، با خوف و تضرع، و با صدای آهسته یاد کن (اعراف/205) ::.

گفتم: این هم توفیق می‌خواهد! 

گفتی: ألا تحبون ان یغفرالله لکم

    .:: دوست ندارید خدا ببخشدتون؟! (نور/22) ::.

گفتم: معلومه که دوست دارم منو ببخشی 

گفتی: و استغفروا ربکم ثم توبوا الیه

    .:: پس از خدا بخواهید ببخشدتون و بعد توبه کنید (هود/90) ::.

گفتم: با این همه گناه... آخه چیکار می‌تونم بکنم؟     

گفتی: الم یعلموا ان الله هو یقبل التوبة عن عباده

    .:: مگه نمی‌دونید خداست که توبه رو از بنده‌هاش قبول می‌کنه؟! (توبه/104) ::.

گفتم: دیگه روی توبه ندارم 

گفتی: الله العزیز العلیم غافر الذنب و قابل التوب

    .:: (ولی) خدا عزیزه و دانا، او آمرزنده‌ی گناه هست و پذیرنده‌ی توبه (غافر/3-2) ::.

گفتم: با این همه گناه، برای کدوم گناهم توبه کنم؟ 

گفتی: ان الله یغفر الذنوب جمیعا

    .:: خدا همه‌ی گناه‌ها رو می‌بخشه (زمر/53) ::.

گفتم: یعنی بازم بیام؟ بازم منو می‌بخشی؟ 

گفتی: و من یغفر الذنوب الا الله

    .:: به جز خدا کیه که گناهان رو ببخشه؟ (آل عمران/135) ::.

گفتم: نمی‌دونم چرا همیشه در مقابل این کلامت کم میارم! آتیشم می‌زنه؛ ذوبم می‌کنه؛ عاشق می‌شم!  ...  توبه می‌کنم 

گفتی: ان الله یحب التوابین و یحب المتطهرین

    .:: خدا هم توبه‌کننده‌ها و هم اونایی که پاک هستند رو دوست داره (بقره/222) ::.

ناخواسته گفتم: الهی و ربی من لی غیرک     

گفتی: الیس الله بکاف عبده

    .:: خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟ (زمر/36) ::.

گفتم: در برابر این همه مهربونیت چیکار می‌تونم بکنم؟ 

گفتی:

یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما

.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/43-41)

 

                                       


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


بسیجی خسته نباشی دشمنت حاجت روا شد ....

پنج شنبه 86 آذر 8 ساعت 11:48 عصر

سلام

امروز اومدم یه کم حرف دل بنویسم این مطلبو فقط چند روز میزارم باشه

این مطلب مخصوص بسیجیاست فقط بسیجیا بخونند ،دوست دارم جواب حرفامو بدونم ممنون میشم بی جواب نزارید

هفته ی گذشته هفته ی بسیج بود

خیلی حرفا زده شد

خیلی از ارگانها و بیشتر حوزه های مقاومت یه سر به کهف الشهدا اومدند

صدا و سیما هم که امسال دیگه ترکوند و کلی برنامه پخش کرد

لوگوهای بالای شبکه ها هم که دیگه نگو: بسیج مدرسه ی عشق

لبخند بزن بسیجی، بسیج شجره طیبه و ...

تو کلی از برنامه ها مسئولین نواحی مختلف اومدند و از فعالیتهاشون گفتند

از جلسات پایگاهها

از اردو های فرهنگی و نظامی و از کارهای عقیدتی که انجام میشه ....

نمیدونم چرا اینجوری شد اصلا نمیدونم از کی

این پست مخصوص بچه بسیجیاست خواهش میکنم جواب منو بدید

این بود بسیجی که امام گفت؟

این بود شجره طیبی که روح خدا ازش صحبت کرد؟

آقا مهدی کجایی ؟ تویی که اون دوره افتخار میکردی که بهت بگن بسیجی و همیشه اونا از خودت سر میدونستی

حسن باقری تو چی ؟ تو که خودتو نوکر همه بسیجیا میدونستی نمیدونم اگه الانم بودی همینو میگفتی/

وای بچه ها ما داریم چیکار میکنیم ؟

چرا اینجوری شد ؟

اسم بسیج  رو گذاشتیم سر در یه اتاق میریم توش تنها صحبتی که نمیشه بحثای عقیدتیه

این قدر رومون کار عقیدتی نشده که حد اقل بتونیم ولایت فقیه رو اثبات کنیم و تو بحث با مخالفین نظام کم میاریم  از بسیج فقط لباس خاکی و ریش و چادرو چفیه رو فهمیدیم  فقط بلدیم بگیم جانم فدای رهبر !

آقا اینو گفتن آقا اونو گفتن ...

و تو بحث با دیگران همش تعصبی برخورد میکنیم

اگه اینقدر کار رو بچه ها میشد که بتونند با منطق و اسناد حقانیت ولایت فقیه رو اثبات کرد بهتر نبود؟

یه اسلحه میدن دستمون میریم ایست بازرسی کلی کلاس میایم  حال ملتو میگیریم

خارج از حوزه مسئولیتمون فقط برای اینکه بگیم ما کارت ضابط داریمو خیلی آدم حسابی هستیم به همه بند میکنیم دعوا راه میندازیم....بابا صبرمون کجا رفته ؟ اصلا اجازه نمیدیم کسی چپ نگامون کنه  یه ذره از سعه ی صدری که مهدی زین الدین و شهید همت داشتند یاد بگیریم

آخه چرا؟

چرا اینجوری؟

چرا باید همه از اسم بسیج بدشون بیاد؟

چرا کسایی که خودشون دوره جنگ کمک میکردند الان پاشونو نمیزارند تو این ارگان؟

چرا ارزشا رو گذاشتیم کنار و فقط به ظاهر چسبیدیم؟فقط به کلمات....

اونروز یه بنده خدایی اومده بود کهف ، خیلی چهره ی موجهی داشت  ولی یه رفتارایی کرد که....آخرش با دوستاش داشت میرفت گفت بعد از شهدا چه کردیم؟

میخواستم بگم گند زدید به انقلاب،خراب کردید همه چیزو

بسیجی وقتی تو خیابون راه میره باید هوای همه کارشو داشته باشه چون جزء سپاه اسلام میدوننش اگه خطایی کنه باعث میشه به کل نظام و انقللاب توهین شه

چرا کار رو به جایی رسوندیم که حتی خودمونم برای خودمون پیامک میسازیم و خودمون هم به خودمون می خندیم؟

تو جامعه ای که وضعش روز به روز داره بد تر میشه دیگه جایی برای خطای ما خوب نماها نیست

بیاید یه کم دل آقا رو بدست بیاریم

بابا این مملکت اسلامیه

چرا باید تو مغازه هاش مشروب بفروشند(البته به اهلش،به ما که رخ نشون نمیدند تو خ اقدسیه ، نیاوران و ...)

چرا باید دختراش طوری بیان بیرون که با پسرا اشتباه گرفته شن

چرا الان پسر 6-5 ساله ممیز شناخته میشه و باید جلوش حجاب گرفت ؟

چرا نباید یه دختر جرأت کنه بعد از تاریکی هوا از خونش بیرون بیاد

چرا دیگه نمیشه هیچ جا تنها رفت

به خدا خسته شدیم

خدایا پس آقامون کی میاد؟

یه جا خوندم جبرئیل بعد از رحلت پیامپر (ص) 10 بار(عددش رو مطمئن نیستم)  دیگه به زمین میاد و 10 گوهر گرانبها رو با خودش از زمین مردم میبره

یه بار میاد و گوهر عفت و حیا رو از زنان میگیره

و یک بار هم گوهر غیرت رو از مردان

نزاریم اینجوری شه

الان وظیفه ما دفاع نظامی نیست

وظیفه ی اصلی ما الان مبارزه فرهنگیه 

وای به حال ما

اونا که تعهدی به نظام و انقلاب و جهاد و اسلام ندارند که حسابشون پاک ....

ولی ما که دم از شهادت میزنیم ما که دم از عشق رهبر میزنیم ما میخواهیم چی جواب شهدا رو بدیم؟

چه جوری میخوایم به امام بگیم از میراثش حفاظت نکردیم ؟

چه جوری میخوایم تو چشم مادرمون نگاه کنیم ؟

کاش به جای این همه ادعا به خودمون بیایم و دوباره یاد باکری ها  ، باقری ، همت ، خرازی و ... رو توی دلها زنده کنیم

کجایند مردان بی ادعا .............

کاش روزی بشه که همه بسیجی باشیم و نه فقط عضو بسیج

بسیجی بودن معرفت میخواد

خدایا به همه بچه های این مرز و بوم که هممون میدونیم دلشون پاکه معرفت خدمت به مردم  و ولایت فقیه رو بده

خدایا کاری کن تا همه ما ولایت پذیر باشیم

خدایا نکنه روزی بیاد که آقا بیاد و ما توی سپاهشون نباشیم 

خدایا لیاقت بده قبل از ظهور در کنار نائب المهدی و هنگام ظهور در رکاب آقامون باشیم و مبارزه کنیم

خدایا ما رو شرمنده امام و شهدا قرار نده

اللهم عجل لولیک الفرج

شادی ارواح طیب شهدا و امام شهدا صلوات

یه شعری هست مطمئنم همتون شنیدید رضا هلالی خونده  این چند بیتشو خیلی دوست دارم

بخونید قشنگه:

...صدای جبهه بلنده میگه چفیه بی وفا شد           رمز سربند یا زهرا مثل اینکه برملا شد

دیگه حالت دوکوهه شبیه کرب و بلا شد              وقتی گفتن از شلمچه جواب ما ناسزا شد

 جای هر خون شهیدی مجلس گناه به پا شد              گوییا سر حسینم دوباره به نیزه ها شد

سد دز نامه به هور داد ارزش ما بی بها شد     قصر شیرین به هویزه میگه کعبه بی منا شد

دیگه از عسل شیرینتر مردن این بی نوا شد     زسحر گهم همیشه شفع و وتر و صبح قضا شد

کوچه های بی شهید شهر ما چه بی صفا شد        گوش ما جای نیایش آشنا به هر صدا شد

بسیجی خسته نباشی دشمنت حاجت روا شد          صورت غریب رهبر شبیه مادر ما شد...

 

 

 

پی نوشت:

من یه توضیح بدم اگه غیر خودیا سر زدند و مطلبو خوندن:

اولا که من گفتم فقط بسیجیا بخونن

ثانیا  این مطلب شامل حال همه نبود و هنوز هم میشه بچه های با صفا پیدا کرد اگر اینطور نبود باید فاتحه همه چی رو میخوندیم

بیشتر منظورم خودم بود و کسایی که دیدم دارند کج میرن.

ثالثا  این مطلب فقط  تلنگری بود به بعضیا 

رابعا دوستان یه وقت سوء تفاهم نشه من همیشه نوکر همه بچه بسیجیا هستم و خواهم بود  چون این مدت یه چیزایی دیدم که بغضش تو گلوم مونده بود جایی بهتر از اینجا برای خالی کردنش ندیدم  این مطلبو نوشتم .

خامسا  امیدوارم کسی به دل نگیره یه ذره حرف دل بود ، همین !

دعا یادتون نره ! یا مهدی(عج)


نوشته شده توسط : ممتحنه

با شهدا نجوا کن [ نجوا ]


<      1   2   3   4   5   >>   >

سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سفارش تبلیغ
صبا ویژن